کد خبر: ۲۹۲۳
۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

آقامعلم میزبان دانش‌موزان 22 ساله گذشته‌اش شد

مهم‌ترین ویژگی کاری‌اش را رشد همه دانش‌آموزان در کنار هم می‌داند، اینکه همه با هم به پیش بروند، خطشان خوب باشد و نمراتشان سطح بالا. می‌گوید: اگر کسی در درسی ضعف داشت، همه با هم به او کمک می‌کردیم تا مشکلش را حل کند. این دو ویژگی آقای توکلی، یعنی مهربانی و قاطعیت، دست به دست هم می‌دهند تا بیشتر دانش‌آموزان به حضور در کلاس او علاقه داشته باشند. با خنده می‌گوید: 10 سال پیش، معلم پیش‌دبستانی بودم و 43 دانش‌آموز داشتم و دانش‌آموزانم هیچ‌گاه از امتحان هراس نداشتند.

حس عجیبی دارد. ماجرا همانند فیلم «ضیافت» کیمیایی است؛ قراری که ‌در گذشته، از سر مهر گذاشته شده و نقطه امیدی برای آینده بوده است. میزبان این ضیافت معلم دبستانی در سال‌های گذشته است. او 30سال معلمی کرده و از سال75 تصمیم گرفته است دانش‌آموزانش را در سال‌های بعد ببیند. قراری از جنس دوستی و رفاقت و پر از احساس امید. ناصر توکلی معلم بازنشسته و ساکن محله ایثارگران در قاسم‌آباد است. 

اولین قرارش با دانش‌آموزان سال پنجمش در دبستان شهید گودرزی بوده است که سال1375 دانش‌آموزش بوده‌اند. با آن‌ها دو سال بعد در بوستان ملت قرار می‌گذارد و اولین دیدارش را رقم می‌زند. اما قرار دیدار اصلی را در سال آخر فعالیتش با دانش‌آموزانش می‌گذارد؛ دانش‌آموزان مدارس تربیت و گلستان در قاسم‌آباد. سال88 با آن‌ها وعده می‌گذارد که سال 1400 همدیگر را در بوستان نیلوفر آبی ببینند. 

روزهای آخر کلاس، کاغذی به دست آن‌ها می‌دهد که روی آن نوشته شده است: «به عهدمان وفا کنیم.» روی کاغذ، نشانی بوستان نیلوفر آبی را در بولوار اندیشه می‌نویسد و ساعت قرار را هم:« 15 اسفند3 تا 7 بعدازظهر»


سال گذشته بعد گذشت بیش از 22سال این دیدار اتفاق افتاد. 15اسفندماه سال گذشته هم‌زمان با روز درختکاری حدود 30نفر از دانش‌آموزانش به سمت سکوهای محل برنامه بوستان نیلوفر آبی آمدند تا ضمن تجدید دیدار از زحمات معلمشان قدردانی کنند؛ نهال‌هایی که توکلی 22سال پیش به آن‌ها خواندن و نوشتن آموخت و حالا آن‌ها بزرگ شده و اسم و رسمی دارند. 

به گفته خودش با دیدن هر دانش‌آموز اشک از گوشه چشمانش جاری شده بود. گرچه کرونا اجازه نمی‌داد یکدیگر را بغل کنند یا حتی دست بدهند، اما همین دیدار با رعایت فاصله مناسب را غنیمت دانستند. صحبت‌هایشان گل انداخت، یکی از شغلش، یکی از فرزندش و دیگری از هنرهایش گفت. یاد خاطرات دوران مدرسه نُقل صحبت‌هایشان بود. 

دو ماه از این دیدار گذشته حالا ما با او و همسرش، نسرین صدر، گفت‌وگو کرده‌ایم که هر دو از بازنشستگان آموزش و پرورش هستند. آن‌ها از روزهای پر از خاطره کاری‌شان برایمان می‌گویند.

 

دفترهای آبی، وسیله ارتباط آقامعلم و والدین بود

سکوهای اجرای برنامه در بوستان نیلوفر آبی انتظارشان را می‌کشیدند. خودش زودتر از دانش‌آموزانش به محل قرار رسیده بود. آن‌ها هم با دفترهای آبی‌ای که به دست داشتند یکی بعد از دیگری خودشان را به او می‌رساندند. این روایت آقاناصر از ضیافت آخر است. او و همسرش زحمت کشیدند و به دفتر شهرآرامحله منطقه آمدند. 

هردو پرانرژی و خندان هستند. ناصرآقا کت چهارخانه‌ آبی به تن دارد و نسرین‌خانم مانتوشلوار مشکی. ناصرآقا دفترهای آبی دانش‌آموزانش را روی میز می‌گذارد . حدود 10 دفتر که با کاغذهای آبی جلد شده‌اند.می‌گوید این‌ها نشان می‌دهند چطور با خانواده‌ها در تماس بودم و جویای حال دانش‌آموزانم در خانه می‌شدم. نشان ما برای روز دیدار همین دفترهای آبی بود که باید با خودشان به بوستان می‌آوردند. 

یک قاب قهوه‌ای هم با خودش آورده است. آن را نشانم می‌دهد و نوشته آن را می‌خواند: به عهدمان وفا کنیم. این قاب را خودش به یادگار برای دانش‌آموزانی درست کرده است که به بوستان آمده بودند. یکی از دفترهای آبی را باز می‌کنم. در صفحه اول، بعد از یاد خدا و سلام، توضیح داده شده چرا این دفتر درست شده است. هدف اصلی دفترهای آبی برای شناخت بیشتر از روند پیشرفت فرزندان در امور تحصیلی و تربیتی است. 

ناصرآقا می‌گوید: آن زمان وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی در کار نبود. من این دفترها را درست کردم تا ارتباطی دوجانبه بین والدین و معلم شکل بگیرد. این بر روند تحصیل دانش‌آموزان بسیار مؤثر بود.

از او می‌پرسم: چرا آبی؟ می‌خندد و می‌گوید: چون استقلالی هستم! عاشق فوتبال است و هر زمان فرصت پیدا‌ کند، با دانش‌آموزانش فوتبال هم بازی می‌کند.

 

با محبت همه درها باز می‌شود

داستان زندگی‌اش را این‌گونه برایم تعریف می‌کند: سال 1339 در شهر خلیل‌آباد به دنیا آمدم. به تشویق یکی از دوستان پدرم در سال 57 وارد دانش‌سرا شدم و بعد از گذراندن دوره‌ای دوساله، تدریس را در مقطع دبستان شروع کردم. سال 88 هم بازنشسته شدم. نزدیک به 35 سال است ساکن مشهد هستم و در بیشتر نواحی آموزش و پرورش مشهد تدریس کرده‌ام. 

سال‌های اول، در دبستانی نزدیک به میدان اعدام (عدالت) تدریس می‌کردم. در این مدرسه دانش‌آموزان ویژه‌ای داشتم. بیشتر کاردستی‌های آن‌ها مربوط به اعدام‌هایی می‌شد که آن سال‌ها دیده بودند. بیشترشان مهاجر بودند و باید به روش خاصی با آن‌ها کار می‌کردم. هیچ چیز به اندازه محبت کارساز نبود. محبتم به آن‌ها باعث شد فقط به درس خواندن فکر کنند. دو سال آنجا بودم و بعد به نواحی دیگر رفتم.

 

معلم باید قصه‌گو و بازیگر باشد

ناصرآقا هم‌زمان با تحصیل در دوره راهنمایی و دبیرستان به دلیل علاقه‌اش به نمایش، بازیگری و کارگردانی را هم دنبال می‌کند. می‌گوید: در دوران تحصیل به تئاتر علاقه داشتم و فعالیتم را با نمایش طنز «ساواکی فراری» در کاشمر شروع کردم. این نمایش را اوایل انقلاب کارگردانی کردم. نمایش دیگرم به نام «پاسگاه» را با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کاشمر درباره اشرار کردستان اجرا کردیم. 

نمایش در سال‌های بعد به‌ویژه از ابتدای تدریس همراهم بود. بخشی از کار معلمی بازیگری و اجرای نمایش است. از این طریق می‌توان به‌راحتی کلاس را کنترل کرد و مفاهیم مورد نظر را به دانش‌آموزان انتقال داد. هر چند که مهم‌ترین ویژگی در این شغل عشق است. تا عاشق بچه‌ها نباشید، تدریس بی‌معناست. همین عشق باعث شد از دانش‌آموزانم بخواهم هر 22 سال یک بار یکدیگر را ببینیم. 

بخشی از کار معلمی بازیگری و اجرای نمایش است. از این طریق می‌توان به‌راحتی کلاس را کنترل کرد و مفاهیم مورد نظر را به دانش‌آموزان انتقال داد

شماره‌های تماسشان را داشتم. همان سال‌ها محلی را برای دیدار انتخاب می‌کردیم و در سال مورد نظر به دیدنشان می‌رفتم. معلمی شغل نیست. عشق است. در این حرفه، انتقال اطلاعات خیلی مهم است. یک معلم خوب باید قصه‌گو و بازیگر باشد و دوره‌هایی در این زمینه ببیند. همین تسلط به بازیگری و هنر نمایش به من در الگوهای تدریس جذاب کمک کرد.

 

تلاش برای شادابی دانش‌آموزان

شور و اشتیاق او برای فعالیت‌های اجتماعی و ارتباط مؤثرتر با دانش‌آموزان، خانواده و آموزش و پرورش باعث می‌شود چند سالی مسئول تبلیغاتی جهاد مدرسه‌سازی در آموزش و پرورش باشد. مصاحبه با افراد سرشناسی چون خداداد عزیزی و رسول خادم را برای این بخش و تشویق مردم به مدرسه‌سازی بخشی از کارهای اوست. 

می‌گوید: در مدارس و مناطق مختلف شهری مراسم برگزار می‌کردیم و مجری برنامه‌ها خودم بودم. در واقع، بعد از آمدن به مشهد، فعالیت‌های نمایشی و هنری خودم را در آموزش و پرورش دنبال کردم. هر مدرسه‌ای می‌رفتم از دانش‌آموزان می‌خواستم در مراسم فوق‌برنامه حضوری فعال داشته باشند و شادابی را سرلوحه زندگی قرار دهند.

 

فعالیت‌های فوق برنامه معلمی دغدغه‌مند

آقای توکلی بیشتر در مقاطع دوم، چهارم و پنجم دبستان معلم بوده است. سال‌های آخر بازنشستگی در مدارس تربیت و گلستان در محلات حجاب و ایثارگران قاسم‌آباد تدریس کرده است. علاقه او به کارهای هنری باعث می‌شود ناحیه7 و مدرسه تربیت در این ناحیه بدرخشند. او به طور نیمه‌حرفه‌ای نقاشی می‌کند. در مراسم‌ مختلف کارهای هنری مدرسه را بر عهده می‌گرفت و دانش‌آموزان مدرسه را تشویق می‌کرد با هنر، روحیه‌شان را تقویت کنند. 

می‌گوید: بیشتر دانش‌آموزان این منطقه در خانه‌های آپارتمانی سکونت دارند و ماندن در این خانه‌های بدون حیاط، بچه‌ها را گوشه‌گیر می‌کند. باید از آن‌ها بخواهیم در زمان حضور در مدرسه فعالیت بیشتری داشته باشند. خوشبختانه مدیر مدرسه تربیت، آقای محمدحسین سلیمانی، همکاری بسیار خوبی با فعالیت‌های فوق برنامه داشت و همین امر مدرسه را در ناحیه7 ممتاز کرده بود.

 

دانش‌آموزانم از امتحان نمی‌ترسیدند

مهم‌ترین ویژگی کاری‌اش را رشد همه دانش‌آموزان در کنار هم می‌داند، اینکه همه با هم به پیش بروند، خطشان خوب باشد و نمراتشان سطح بالا. می‌گوید: اگر کسی در درسی ضعف داشت، همه با هم به او کمک می‌کردیم تا مشکلش را حل کند. این دو ویژگی آقای توکلی، یعنی مهربانی و قاطعیت، دست به دست هم می‌دهند تا بیشتر دانش‌آموزان به حضور در کلاس او علاقه داشته باشند. 

با خنده می‌گوید: 10 سال پیش، معلم پیش‌دبستانی بودم و 43 دانش‌آموز داشتم. باز کردن در خوراکی آن‌ها یک ساعت زمان نیاز داشت. او با استفاده از نمایش، دفتر آبی و اردوهای مختلف، دانش‌آموزانش را به درس خواندن و هدف‌دار زندگی کردن علاقه‌مند می‌کرده است. می‌گوید: دانش‌آموزانم هیچ‌گاه از امتحان هراس نداشتند. 

گر کسی در درسی ضعف داشت، همه با هم به او کمک می‌کردیم تا مشکلش را حل کند

همیشه در مدرسه، اردو یا فعالیت‌های مختلف، برگه امتحانی همراهم بود و هربار به بچه‌ها می‌گفتم زمان امتحان است، استقبال می‌کردند. تعداد سؤالات کم بود. این به آن‌ها انگیزه می‌داد درس‌هایشان را به‌روز بخوانند و آمادگی داشته باشند.

 

درست نیست بعد از 30 سال خدمت لنگ بمانیم

صحبت آخرش خطاب به مسئولان است. اینکه ارزش معلمان را بیشتر بدانند و برای همسان‌سازی حقوق بازنشستگان آموزش و پرورش اقدام کنند. 

می‌گوید: درست نیست معلمی که 30 سال به فرزندان این سرزمین خدمت کرده است، برای هزینه‌های زندگی کم و کاست داشته باشد. این را از طرف همه همکارانم می‌گویم. خود من دخل و خرج خانه را به همسرم، نسرین‌خانم، سپرده بودم و با مدیریت او تا امروز مشکلی نداشته‌ایم ولی باید وضعیت معلمان و بازنشستگان مشخص شود. زمان می‌گذرد و همه فرصت کوتاهی برای زندگی داریم.

 

ویژگی معلمی عشق داشتن است

زمان کوتاهی هم پای صحبت نسرین‌خانم، مربی بازنشسته آموزش و پرورش، می‌نشینم که از سال 1359 همراه همیشگی ناصرآقا شده است. حاصل ازدواج آن‌ها چهار فرزند به نام‌های آتنا، آرمین، علی و آتوساست. همه آن‌ها تحصیل‌کرده و موفق هستند. 

نسرین‌خانم از نحوه ورودش به آموزش و پرورش برایمان می‌گوید: بعد از پایان تحصیلات دبیرستان، دو سال در مدرسه عالی بهداشت دوره دیدم و از سال 1358 فعالیتم را به عنوان مربی بهداشت در مدارس خلیل‌آباد کاشمر آغاز کردم. سال 1367 به مشهد آمدم. مدتی هم مدیر مرکز بهداشت حجت در خیابان امام‌هادی(ع) بودم اما 10 سال آخر در مدارس تربیت و گلستان با ناصرآقا همکار شدم.

او هم ارتباط خوبی با دانش‌آموزان داشته و علاوه بر رسیدگی به موارد بهداشتی دانش‌آموزان، به خاطر اعتمادی که به او داشته‌اند، در رفع مشکلات خانوادگی‌شان نیز کمک کرده است. نسرین‌خانم هم مهم‌ترین ویژگی معلمی را عشق می‌داند. می‌گوید: باید در این حرفه صبور بود تا به نتیجه رسید.

 

فرزند خلف پدر و مادری معلم

آرمین، فرزند دوم آقای توکلی، متولد سال 64 و مدرس زبان انگلیسی است. با اینکه در مدارس بولوار سجاد درس می‌خوانده، سال چهارم گوشه‌گیر می‌شود. همین باعث می‌شود پدرش پیشنهاد بدهد همراه او به مدرسه شهید مرادی در خیابان گاز برود و سال چهارم را با دانش‌آموزان آنجا پشت سر بگذارد. 

آرمین خوشحال است که آن سال را با پدرش سپری کرده. او را الگوی خود در تدریس می‌داند و می‌گوید: تدریس برای پدر عشق است و با عشق آموزش می‌دهد. او دانش‌آموزان را بچه‌های خودش می‌دانست. آن‌ها هم با عشق به معلمشان محبت می‌کردند. 

با اینکه وضعیت مالی خوبی نداشتند، هر کاری از دستشان برمی‌آمد برای معلمشان انجام می‌دادند. برای پدرم، علاوه بر آموزش که به آن مسلط بود، مسائل اجتماعی و روحی بچه‌ها هم اهمیت داشت. ابداع دفتر آبی به همین علت بود و از طریق آن، مسائل بچه‌‌ها را در خانه دنبال می‌کرد.

تدریس برای پدر عشق است و با عشق آموزش می‌دهد. او دانش‌آموزان را بچه‌های خودش می‌دانست. آن‌ها هم با عشق به معلمشان محبت می‌کردند

آرمین خاطره دیگری از پدر دارد که به اولین کلاس خودش برمی‌گردد. می‌گوید: تازه می‌خواستم تدریس را در یک مؤسسه آموزش زبان انگلیسی شروع کنم. شب قبل از تدریس استرس زیادی داشتم اما پدر آن شب من را آرام کرد و گفت: نگران چه هستی؟ تو به آنچه می‌خواهی درس بدهی تسلط داری. همین جمله قوت قلبم بود. روز بعد، با آرامش کامل برای تدریس رفتم و روزهای خوبی را پشت سرگذاشتم. حالا حرفه‌ام همین است.

 

نان محلی قوچانی،‌ هدیه روز معلم

مسعود قربانی، متولد سال 1380، در پایه دوم و در مدرسه گلستان شاگرد آقای توکلی بوده است. او یکی از شاگردانی بود که در روز 15 اسفند به بوستان نیلوفر‌ آبی آمد. درباره این ملاقات می‌گوید: روز قبل، مادرم تماس گرفت و گفت از قرار فردا یادم نرود. تا این را گفت، فهمیدم منظورش چیست. از اینکه می‌خواستم معلم دوره دبستان و همکلاسی‌هایم را ببینم سر از پا نمی‌شناختم. 

دفتر آبی را از خانه برداشتم و به سمت بوستان رفتم. مدتی گشتم تا تعدادی از بچه‌‌ها را با دفترهای آبی پیدا کردم و آقای توکلی را بین آن‌ها شناختم. بعد از احوالپرسی، دیدن موفقیت‌های دوستانم باعث خوشحالی خودم و معلم دوران دبستانمان شد. با شنیدن موفقیت‌های ما اشک در چشمان آقای توکلی حلقه می‌زد و برایمان دعای خیر می‌کرد.

مسعود از معلمش به مهربانی و دلسوز بودن یاد می‌کند. می‌گوید: آقای توکلی روحیه خیلی خوبی داشت و برای همه بچه‌ها وقت می‌گذاشت. بهترین خاطره او به روز معلم برمی‌گردد. مادرش نان محلی قوچانی درست می‌کند و به مسعود می‌سپارد. 

او هم آن‌ها را به آقای توکلی می‌دهد. آقامعلم از نان‌ها خوشش می‌آید و در دفتر آبی از مادر مسعود می‌خواهد طرز پخت نان را به او آموزش دهد اما مادر هر چند وقت خودش نان می‌پزد و به مسعود می‌دهد تا برای معلمش‌ ببرد. مسعود همه دفترها، نقاشی‌ها و برگه‌های امتحاتی سال دوم را در کمدش نگه داشته است. آن سال برای او مدرسه دوست‌داشتنی‌‌تر از سال‌های دیگر بوده است و هیچ‌گاه آن روزها را از یاد نمی‌برد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44